ٱنقَدر از تُ مینویسَم تاگوشِهَمهِشَهر از ؏ـاٰشِقاٰنهِهایَم پُربشود ؏ِـشـــــقِ ♡ طُ را بِه کُلعالَمجاٰرمیزَنَم طُفَقَط حُرمَتِدوستَتدارَمهاٰیَمراٰ نِگــــــــهِداٰر وَ ؏ــِشْق چِقَدرمۍتَوانَدوَسیعباشَد کهِتَنھاباآمدَنیِکنَفر تَمامِقَلبَتْراپٌرکٌند جورۍکهِدیگرجاٰیۍبراٰۍکَسۍنَمانَد وچہِخوشبَختْاَستْ آنکَسۍکهِ، هَمخٌوددَرقَلب مَعشوقاستْ وَهَم مَعشوق دَرقَلباو هر شب در خواب راه میروم تا به آغوش تو برسم میبینی من مسیر دوست داشتنت را حتی با چشم های بسته هم از برم و خیالت آرامشے ست که تزریــق مے شود درون رگ هــایم با حس نفس هــایت تکثیــر مے شود درون من مبتــلاے تو شده ام اے دلیل هر تپــش قلب من من فکر می کردم بدون دیدن تو خواهم مرد اما وقتی که غرق خیــــال تو شدم فهمیدم انتظارت مثل خودت دوست داشتنی است فاصله ها هرگز مانعی برای دوست داشتن برای عشق نیستند درست اما اگر من اینجا گریه کنم آیا در دور دست ها گونه های تو خیس خواهند شد دوست داشتم كنارم باشي در آغوشم باشي در وسطِ قلبم باشي ولي يادم نبود قبل از همهء اينها فقط يك جمله به تو بڪَويم تو قشنڪَترين و زيباترين فڪر منى عشق بىپايان سر و ته ندارد فڪرش بودن است و دوست داشتن و ماندن حالا تو اسمش را هر چه مى خواهى بڪَذار تُ بايد در تقديرم باشي دلم را بر می دارم سَرِ قراری می آیم که باهم نداشتیم شاید آمدنت اتفاق افتاد عشق را دست کم نگیر
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|